خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

این وبلاگ حلقه ارتباطی است بین جوانان،دانشجویان و طلاب خیّر و نیکوکاران شهرستان ساوه که با تلاش های خالصانه خود سعی در ادامه راه پیشوایان هدایت بشری ،ائمه معصومین،علیهم السلام دارند.
سامانه پیامکی :5 4 4 4 4 4 4 4 300026

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۲ time
  • ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۲۲ معنا

۳۰ مطلب با موضوع «عبرت(داستان)» ثبت شده است

نگاه همه به پرده سینما بود.

(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای بود به گمانم...)

اکران فیلم شروع شد.

شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق...

دو دقیقه از فیلم گذشت

سه ، چهار، پنج ...

هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق!

صدای همه درآمد.

اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین

و به یک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..

جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.

پس قدر زندگیتان را بدانید


۱۲ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم … برادرم
گفت : چرا چتری با خود نبردی؟ … خواهرم
گفت : چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ …
پدرم با عصبانیت گفت : تنها وقتی سرما خوردی
متوجه خواهی شد…


اما مادرم در حالی که موهای
مراخشک می کرد گفت… باران بی موقع…


این است
معنی مادر …

"دکتر علی شریعتی"


۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه سنگ انداختم تو دریاچه!

جالب بود اصلأ به روی خودش نیاورد که سنگی به سمتش پرتاب شده!!

یاد خودم افتادم که چه زود با یه حرف یا رفتار کوچیک ناراحت میشم!

از اون روز یادم موند که آدم وقتی بزرگ بشه و عمیق، بزرگترین مشکلات رو هم در خودش غرق میکنه، نه اینکه خودش غرق مشکلات بشه !

۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۹:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پیرمرد نجار اصفهانی برای ساخت تابوت جهت شهدا به معراج شهدای اهواز آمده بود.
هر روز شهید می آوردند ....
پیرمرد ، دست تنها بود اما سخت کار میکرد و کمتر وقتی برای استراحت داشت .
روزی از روزها همین که داشت از لابلای پیکر مطهر شهدا عبور میکرد،
شهیدی نظرش را جلب کرد ؛
کمی بالای سر شهید نشست
رو به شهید کرد و با همان لهجه ی شیرین اصفهانی گفت :
باریکِلاااا ، باریکِلااااا
و بلند شد و به کارش ادامه داد .
یک نفر که شاهد این قضیه بود ، سراغ پیرمرد رفت و جویا شد.
پیرمرد نجار تمایلی به صحبت کردن نداشت.
همان یک نفر ، سماجت کرد تا ببیند قضیه ی باریکلا گفتنهای پیرمد چه بوده است.
پیرمرد با همان آرامش گفت : پسرم بود .
چه زیبا فرمود که المومن کالجبل الراسخ


۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست:
قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع٫ میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!
قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب ساعت ۹ میخوانم.
ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن ساعت شنی،آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد...


۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

پیام مهربانی امر به معروف و نهی از منکر

وضو می‌گیری، اما در همین حال اسراف می‌کنی,
نماز می‌خوانی اما با برادرت قطع رابطه می‌کنی,
روزه می‌گیری اما غیبت هم می‌کنی,
صدقه می‌دهی اما منت می‌گذاری,
بر پیامبر و آلش صلوات می فرستی اما بدخلقی می کنی,
دست نگه دار بابا جان!
ثواب‌هایت را در کیسهٔ سوراخ نریز.....

۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی فیس بوکمو چک میکردم

یه پسر 5 6 ساله امد گفت عمو یه ادامس
میخری
گفتم همرام پول کمه ولی میخای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم
گفت باشه نشست
بعد مدتی گفت :عمو داری چیکار میکنی
گفتم تو فضای مجازی میگردم
گفت اون دیگه چیه عمو
خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه ی 5 6 ساله شه
گفتم عمو فضای مجازی جایه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی
گفت عمو فضای مجازیو دوس دارم منم زیاد میرم
گفتم مگه اینترنت داری؟
گفت نه عمو
بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم
مامانم صبح ساعت 6 میره سره کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم نمیتونم ببینمش ولی دوسش دارم
وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو اب فک میکنیم سوپه
تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم
صبح خواهرم میره بیرون چون پول نداریم میگن تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی میاد خونه تنش سر جاشه
من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم
مگه این دنیای مجازی نیست عمو؟
اشکامو پاک کردم
نتونستم چیزی بگم .
فقط گفتم آره عمو دنیای تو مجازی تر از دنیای منه!

۱۱ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

عینک خوش بینی

پرﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﻴﮕﻔﺖ:

ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ، ﺩﺭ

ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ یک دﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ

ﻓﻴﻠﻴﭗ، ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻤﺶ ﻫﻤﮕﺮﻭﻩ ﺷﺪﻡ .

ﺍﺯ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ:

ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ؟

ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ:

ﺁﺭﻩ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﻠﻮﻧﺪ

ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ

ﮔﻔﺘﻢ:

ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻲ

ﮔﻔﺖ:

ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻴﻜﻲ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ

ﮔﻔﺘﻢ:

بازم نفهمیدم ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﻛﻴﻪ؟

ﮔﻔﺖ:

ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭ ﻛﻔﺸﺶ رو ﻫﻤﻴﺸﻪ با هم ﺳﺖ میکنه

ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ !

ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺗﻮﻥ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢ

ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:

ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻭﻳﻠﭽﻴﺮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ...

ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ

ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭﻱ

ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ...

ﺁﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻪ...

ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ

با خودم گفتم، ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺗﺮﻳﻦ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﻣﻴﭙﺮﺳﻴﺪ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ؟؟؟

ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ:

ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ !!

ﻭﻗﺘﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪگاه ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖ

ﻛﺸﻴﺪﻡ...

حالا ما چه دیدگاهی نسبت به اطرافیانمون داریم؟؟؟؟

مثبت یا منفی؟

۲۵ دی ۹۳ ، ۱۵:۳۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

میگن در عسلویه بوشهر اتفاقی عجیب افتاد…
وقتـــــی موذن مسجد برای اذان گفتن میره
میبینه بخاری های مسجد به سرقت رفته
به امام مسجـــــد زنگ میزنه و امام مسجد هم به نیروی انتظامــــی خبر میده
وقتی نیروی انتظامـــــی میاد میبینه فقط بخاری ها رو بردن
داشت صورت جلسه می کرد که یه نامه در محراب مسجد پیدا میکنه
متن نامه:
خــــدای بزرگ من از تو دزدی میکنم
چون زن وبچه نداری که از سرما بیقراری کنن!
حق الناســــی هم بر گردنم نیست از خانه تو دزدی کردم،
طفل شیر خوارم از سرما تلف میشه
اگر وضع مالیم خوب شد بخاری ها رو پس میارم
کسانـــی که میان اینجا نماز می خوانند اگر بخاطر تو هست باید گرما رو با وجود تو حس کنند
اگر تمام فکرشان به عبادت با تو باشد.
با تشکر دزد هستم
دنبالم نگردین از خدا دزدی کردم!!

به نقل از رادیو پیام پارس

۱۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

۰۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر