خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

این وبلاگ حلقه ارتباطی است بین جوانان،دانشجویان و طلاب خیّر و نیکوکاران شهرستان ساوه که با تلاش های خالصانه خود سعی در ادامه راه پیشوایان هدایت بشری ،ائمه معصومین،علیهم السلام دارند.
سامانه پیامکی :5 4 4 4 4 4 4 4 300026

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۲ time
  • ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۲۲ معنا

لطفاً به ادامه مطلب نروید...!

۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
می شود برایمان برف بفرستی؟
برفی که برف باشد،
برفی که بنشیند روی زمین و زمان...
ﺁﻧﻘﺪﺭﻛﻪ ﺑﺸﻮﺩ "ﺁﺩﻡ" ﺳﺎﺧﺖ ...

ﻓﻘﻂ ﺁﺩﻡ!

هر چند برفی...
هر چند سرد و ساکت و یخی...

آدم های این پایین،
بی پروا و بی واهمه،
حتی از تو؛
دل می شکنند،
زخم می زنند،
نامهربانی می کنند،
و به سادگی فراموش می کنند...

ﺍﻣﺎ ﺁﺩم ﺑﺮﻓﯽ ها،
ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﺴﺘﻦ دل های ما قد نمی دهد...

آب می شوند...


شهدای گمنام دانشگاه امام صادق (ع)

۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی فیس بوکمو چک میکردم

یه پسر 5 6 ساله امد گفت عمو یه ادامس
میخری
گفتم همرام پول کمه ولی میخای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم
گفت باشه نشست
بعد مدتی گفت :عمو داری چیکار میکنی
گفتم تو فضای مجازی میگردم
گفت اون دیگه چیه عمو
خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه ی 5 6 ساله شه
گفتم عمو فضای مجازی جایه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی
گفت عمو فضای مجازیو دوس دارم منم زیاد میرم
گفتم مگه اینترنت داری؟
گفت نه عمو
بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم
مامانم صبح ساعت 6 میره سره کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم نمیتونم ببینمش ولی دوسش دارم
وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو اب فک میکنیم سوپه
تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم
صبح خواهرم میره بیرون چون پول نداریم میگن تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی میاد خونه تنش سر جاشه
من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم
مگه این دنیای مجازی نیست عمو؟
اشکامو پاک کردم
نتونستم چیزی بگم .
فقط گفتم آره عمو دنیای تو مجازی تر از دنیای منه!

۱۱ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

پیرمردی برای تعمیر موبایلش به مغازه ی موبایل فروشی داخل شد و از صاحب مغازه خواست که مشکل موبایلش را حل بسازد.

وقتی موبایل را چک کرد هیچ اثری از خرابی در آن نیافت و به پیرمرد اطلاع داد که موبایلت سالم است.

پیرمرد به ناراحتی تمام ازش سوال کرد پس چرا هیچ کدام از فرزندانم باهام تماس نمی گیرند؟!!! صاحب مغازه با شنیدن این موضوع جا خورد وهیچ جوابی در این باره نداشت.

۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

عینک خوش بینی

پرﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﻴﮕﻔﺖ:

ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ، ﺩﺭ

ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ یک دﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ

ﻓﻴﻠﻴﭗ، ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻤﺶ ﻫﻤﮕﺮﻭﻩ ﺷﺪﻡ .

ﺍﺯ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ:

ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ؟

ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ:

ﺁﺭﻩ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﻠﻮﻧﺪ

ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ

ﮔﻔﺘﻢ:

ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻲ

ﮔﻔﺖ:

ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻴﻜﻲ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ

ﮔﻔﺘﻢ:

بازم نفهمیدم ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﻛﻴﻪ؟

ﮔﻔﺖ:

ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭ ﻛﻔﺸﺶ رو ﻫﻤﻴﺸﻪ با هم ﺳﺖ میکنه

ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ !

ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺗﻮﻥ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢ

ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:

ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻭﻳﻠﭽﻴﺮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ...

ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ

ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭﻱ

ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ...

ﺁﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻪ...

ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ

با خودم گفتم، ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺗﺮﻳﻦ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﻣﻴﭙﺮﺳﻴﺪ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ؟؟؟

ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ:

ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ !!

ﻭﻗﺘﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪگاه ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖ

ﻛﺸﻴﺪﻡ...

حالا ما چه دیدگاهی نسبت به اطرافیانمون داریم؟؟؟؟

مثبت یا منفی؟

۲۵ دی ۹۳ ، ۱۵:۳۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

میگن در عسلویه بوشهر اتفاقی عجیب افتاد…
وقتـــــی موذن مسجد برای اذان گفتن میره
میبینه بخاری های مسجد به سرقت رفته
به امام مسجـــــد زنگ میزنه و امام مسجد هم به نیروی انتظامــــی خبر میده
وقتی نیروی انتظامـــــی میاد میبینه فقط بخاری ها رو بردن
داشت صورت جلسه می کرد که یه نامه در محراب مسجد پیدا میکنه
متن نامه:
خــــدای بزرگ من از تو دزدی میکنم
چون زن وبچه نداری که از سرما بیقراری کنن!
حق الناســــی هم بر گردنم نیست از خانه تو دزدی کردم،
طفل شیر خوارم از سرما تلف میشه
اگر وضع مالیم خوب شد بخاری ها رو پس میارم
کسانـــی که میان اینجا نماز می خوانند اگر بخاطر تو هست باید گرما رو با وجود تو حس کنند
اگر تمام فکرشان به عبادت با تو باشد.
با تشکر دزد هستم
دنبالم نگردین از خدا دزدی کردم!!

به نقل از رادیو پیام پارس

۱۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

۰۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر
پیرمردی در حالی که کودکی زخمی و خون‌آلود را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد
 و به پرستار گفت: «خواهش می‌کنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد.»
پرستار گفت: «این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو قبل از بستری و عمل پرداخت کنید.»

پیرمرد گفت: «اما من پولی ندارم. حتی پدر و مادر این بچه رو هم نمی‌شناسم. خواهش می‌کنم عملش کنید. من پول رو تا شب فراهم می‌کنم و براتون میارم.»

پرستار گفت: «با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.»

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: «این قانون بیمارستانه، اول پول بعد عمل. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.»

صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروز می‌اندیشید.
واقعا پول این‌قدر با ارزشه؟


۰۸ دی ۹۳ ، ۱۷:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


عالم ز برایت آفریدم، گله کردی*

از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی*
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی*
جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور
از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی*
گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
بر بخشش بی منت من هم گله کردی*
با این که گنه کاری و فسق تو عیان است
خواهان توأم، تویی که از من گله کردی*
هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم
با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی*
صد بار تو را مونس جانم طلبیدم
از صحبت با مونس جانت، گله کردی*
رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
با این که نماز تو خریدم، گله کردی*
بس نیست دیگر بندگی و طاعت شیطان؟؟
بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟!*
از عالم و آدم گله کردی و شکایت
خود باز خریدم گله ات را، گله کردی*
۰۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

چندین سال کسب و کارش را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم می کرد، آخر شب پول را تقسیم می کرد و می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام)، اگر گدا می آمد و یا برای حسینیه می داد و یا برای عروسی می داد ... .
می گفت: همش سهم اباالفضل (علیه السّلام)، هر کی می آمد تشکر کنه، می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام) است، از عباس (علیه السّلام) تشکر کن.
گذشت، بعد مدتی یه دونه دخترش مبتلا به سرطان خون شد، به طوری که از جاش نمی تونست بلند بشه، پیش هر دکتری که بردند همه جوابش کردند، خبر پیچید تو مردم شهر، کسانی که پول ها را خرج نکرده بودند، به او گفتند یه جای کار تو عیب داره وگرنه اباالفضل (علیه السّلام) تو کاسه ی تو نمی گذاشت، خیلی دلش شکست، یه شب که آمد خانه، خانمش گفت: تو می خواهی چیکار کنی؟ علت را پرسید: گفت از طعنه ی همسایه ها خسته شدم، هر کس من را می بینه با لحنی از من می پرسه که شوهرت این پول ها را از کجا آورده، که این جور بلاش به بچه تون خورده و درد ناعلاج  گرفته، تو که این همه پولات را
با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم کردی، چرا پس بهت محل نمی ذاره؟ چرا نمی ری از او بخوای؟ بهش برخورد، اومد وضو گرفت، تا اومد تکبیر بگه، گفت: خدایا این دو رکعت سهم اباالفضل (علیه السّلام)، باهاش کار دارم، دارم برا اربابام پیشکش می فرستم، پول هایی که خرج کردم کارساز نبوده، دو رکعت نماز براش بفرستم، دو رکعت نماز را خواند، بعد سر به سجده گذاشت، ای اباالفضل ! مردم می گویند تو بچه ام رو مریض کردی، مردم می گویند این درد ناعلاج را در بدن بچه ام تو انداختی، من باور نکردم، من شنیدم تو شفا می دهی و گره باز می کنی ... .
آقا حرف های مردم یه طرف، ولی حرف امشب خانمم یه طرف، دیگه بهم گفت، تو که با اباالفضل (علیه السّلام) رفیقی، چرا آدمت  حساب نمی کنه، آقا من بد کردم، چرا باید دخترم تقاصش را پس بدهد ... .
حرف هایش را زد و آمد، صورت دخترش را بوسید و رفت خوابید، نیمه های شب دید یکی داره شانه اش را تکان می ده، بابا ! پاشو بلند شو، فکر کرد داره خواب می بینه، روشو برگردوند ولی دید انگار جدی جدی یکی داره صداش می کنه، کارت دارم برات پیغام دارم، دید دخترش کنارش نشسته، گفت تو چه جوری از بسترت تا اینجا اومدی؟ گفت بابا منم خواب بودم، از بوی عطر خوبی از خواب پا شدم، دیدم یه آقای سبز قبایی کنارم نشسته، یه دستی به بدنم کشید، گفت دختر بچه، نازنین پاشو، همین حالا برو بابا

تو از خواب بیدار کن، منم بی اختیار پا شدم، برو به بابات بگو، اباالفضل (علیه السّلام) سلام رسوند، گفته
این هم سهم اباالفضل (علیه السّلام) .... .

منبع:کتاب گلواژه های روضه

۳۰ آذر ۹۳ ، ۰۱:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر