دلم برایت تنگ است بی بی
پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
یا رب
دلم برایت تنگ است بی بی
برای مهربانی هایت و برای دست های چروکیده ات وقتی می کشیدی روی روتختی و صافش می کردی
برای تاکیدهایت به نماز اول وقت خواندن ما ، و اینکه چقدر نا امیدت می کردیم گاهی
اول نماز بعد ناهار!
بی بی ما گرسنه بودیم ببخش! ولی صبر میکردیم نمازت را بخوانی بیایی سر سفره
چه حیف شد که نیستی
چه حیف شد... شش سال و نیم گذشته و ندیدی به نمازهایمان دقت بیشتری میکنیم
نیستی ببینی چادری شده ام بی بی!
دلم برای آغوشت تنگ است
برای موهای حنایی رنگ زیبایت که مرتب شانه می زدی
میگفتی یک تار مویم را نامحرم ندیده!
دلم برای خنده های زیبایت تنگ است
اووووه ... دلم خیلی خیلی تنگ است
منبع:چادرهای سیاه،قلب های سپید
۹۳/۰۷/۱۰
یادت بخیر ، دیگر وقتی خسته از دانشگاه می آیم کسی نیست که با نگاه مهربانش بگوید خسته نباشی دیر آمدی نهار خوردی و ...
برای همیشه حسرت ندیدنت در آخرین وداعت بر دام می ماند.
کاش خرمشهر نبودم کاش برای بار آخر می دیدمت.
پنجشنبه ها را از آن روز به بعد دوست ندارم .
یادم می آورد که رفته ای و امیدی ندارم دوباره به خانه ما بیایی.
هیچ وقت نشد که به تو بگویم چقدر دوستت دارم
نبودنت خیلی اذیتم می کند.
بگذریم! خدا بیامرزدت.