خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

این وبلاگ حلقه ارتباطی است بین جوانان،دانشجویان و طلاب خیّر و نیکوکاران شهرستان ساوه که با تلاش های خالصانه خود سعی در ادامه راه پیشوایان هدایت بشری ،ائمه معصومین،علیهم السلام دارند.
سامانه پیامکی :5 4 4 4 4 4 4 4 300026

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۲ time
  • ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۲۲ معنا

۱۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

خدایا 
احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم. 
 
خدایا... 
می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم. 
 
خدایا... 
می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد. می دانم؛ همه اینها را می دانم، ولی نمی دانم چه کنم؛ نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم در این میانه مانده. 
خدایا... 
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است. 
خدایا... 
می دانم تو همیشه با منی ، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم.  
خداوندا... 
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان، 
من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم. 
خداوندا... 
من از دوستان بی مقدار، من از همرهان بی احساس، 
من از نارفیقی های این دنیا می ترسم. 
خداوندا... 
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن، 
من از ماندن چون مرداب می ترسم. 
خداوندا... 
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم. 
خداوندا... 
من از ماندن می ترسم 
خداوندا... 
من از رفتن می ترسم  
خداوندا... 
من از خود نیز می ترسم 
خداوندا... 
پناهم ده ...


 ارسالی توسط ... (اگر ارسال کننده صلاح دونستند توی نظرات بفرمایند)


۳۱ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
۲۹ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

در یکى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا علیه السلام در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و یونس بن عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصیّت هاى ارزنده بود، در جمع ایشان حضور داشت .
هنگامى که آنان مشغول صحبت و مذاکره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
امام علیه السلام ، به یونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هیچ گونه عکس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن که به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر علیه یونس ، به سخن چینى و ناسزاگوئى آغاز کردند.
و در این بین حضرت رضا علیه السلام سر مبارک خود را پائین انداخته بود و هیچ سخنى نمى فرمود؛ و نیز عکس العملى ننمود تا آن که بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند.
بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا یونس از اتاق بیرون آید.
یونس با حالتى غمگین و چشمى گریان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! من فدایت گردم ، با چنین افرادى من معاشرت دارم ، در حالى که نمى دانستم درباره من چنین خواهند گفت ؛ و چنین نسبت هائى را به من مى دهند.
امام رضا علیه السلام با ملاطفت ، یونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:

اى یونس ! غمگین مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگویند، این گونه مسائل و صحبت ها اهمیّتى ندارد، زمانى که امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هیچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد.
اى یونس ! سعى کن ، همیشه با مردم به مقدار کمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بیان نمائى .
و از طرح و بیان آن مطالب و مسائلى که نمى فهمند و درک نمى کنند، خوددارى کن .
اى یونس ! هنگامى که تو دُرّ گرانبهائى را در دست خویش دارى و مردم بگویند که سنگ یا کلوخى در دست تو است ؛ و یا آن که سنگى در دست تو باشد و مردم بگویند که درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنین گفتارى چه تأثیرى در اعتقادات و افکار تو خواهد داشت ؟
و آیا از چنین افکار و گفتار مردم ، سود و یا زیانى بر تو وارد مى شود؟!
یونس با فرمایشات حضرت آرامش یافت و اظهار داشت : خیر، سخنان ایشان هیچ اهمیّتى برایم ندارد.
امام رضا علیه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:
اى یونس ، بنابر این چنانچه راه صحیح را شناخته ، همچنین حقیقت را درک کرده باشى ؛ و نیز امامت از تو راضى باشد، نباید افکار و گفتار مردم در روحیّه ، اعتقادات و افکار تو کمترین تاثیرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگویند.

بحارالا نوار: ج 2، ص 65، ح 5، به نقل از کتاب رجال کشّى .

۲۹ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم

مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ میزنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم
بعد میفهمیم که خیلی دیر شده


۲۸ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

دیروز شیطان را دیدم

 

در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ؛

 

فریب می فروخت!!

 

مردم دورش جمع شده بودند،هیاهو میکردند،هول میدادند و بیشتر

 

میخواستند

 

توی بساطش همه چیز بود : غرور،حرص،دروغ،جنایت و...

 

هرکس چیزی می خریدو در ازایش چیزی می داد

 

بعضی ها تکه ای از قلبشان را میدادند

 

و بعضی

۲۵ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

بسم الله...

 

همه آمده بودند. جای هیچ کسی خالی نبود، پر بودیم از شهدا!!!

یکی از بچه ها می گفت : (شب جمعه که بیایید این جا ، سر خاک هر کدوم از شهدا یک نفر نشسته که همیشه م ثابته، یعنی انگار هرکس برا خودش یه شهیدی رو انتخاب میکنه.نه اصلاًً حق انتخاب با شهداست، این شهدا هستن که دست میذارن رو آدم).

اون طرف تر یه شیر آب هست. بطری آبو پر کردم و راه افتادم هر کدوم از سنگ قبرا رو که نگاه میکنم هیچ چیزی نیست فقط نوشته شهید گمنام... مثل این که چند تا شونم شناسایی شدن. بی اختیار رفتم طرفش. خودمم نمیفهمم چرا؟ نشستم نوشته شده یا زهرا!!!خیلی دیگه نفسم تنگ شده، حضور حضرت زهرا؟

حال و هوای خاصیه چقدر باصفاست چقدر قشنگ...

یکی داره با سوز زمزمه میکنه.

یکم نزدیکتر، قطعه سرداران بی پلاکه. سر خاک هر کدوم یه پرچم و یه فانوس گذاشته شده.اینا پلاک دارن!همین سنگ قبرشون از صدتا پلاک بیشتره.حالا که خودشون هستن چه نیازی دارن به پلاک؟ این ماییم که بی پلاکان عالمیم، کاشکی یه روز ما هم پیدا بشیم.


  " س . ر "


۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

از روزی که فهمیدم میخوایم بریم بیمارستان شریعتی نمونه خون بدیم تا اگه
زمانی توفیق نصیبمون شد و بیماری به سلول های بنیادی و مغزاستخوان احتیاج داشت،

نجاتش بدیم و هدیه ی ناقابلی به امام زمانمون تقدیم کرده باشیم خواب و خوراک نداشتم

و روزشماری می کردم تا اون روز برسه،بالاخره رسید و قرار شد سه شنبه بریم،خیلی خوشحال
شدم،متاسفانه بعدش پیام اومد کنسل شد،واقعا ناراحت شدم،نمیدونم چرا ولی
ناخودآگاه بغض گلوم روگرفت تا اینکه اشکم سرازیر شد،بازم نمیدونم چی شد
و چرا و چندساعت گریه کردم،پای کامپیوتر نشستم وعکسهای حرم رو میدیدم و با
امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و  امام رضا(علیه السلام)
حرف زدم وگریه کردم، متوجه نشدم کی هوا تاریک شد،وقتی از جام بلند شدم
دیدم ساعت نزدیکه 12 شبه یکدفعه پیام اومد که برنامه ی بیمارستان و بهشت
زهرا سر جاشه،،،

۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

گروهی از اعضای خادمین گمنام حضرت زهرا (سلام الله علیها) روز سه شنبه 18 شهریور ماه ،در سفر یک روزه به تهران و با حضور در بیمارستان شریعتی و اهدای خون ، به عضویت بانک اهدای سلول های بنیادی این بیمارستان در آمدند.

جهت کسب اطلاعات بیشتر بر روی تصویر زیر کلیک کنید



سپس اعضای گروه به منظور تجدید میثاق با شهدای گرانقدر و همسو شدن با اهداف آنان راهی گلزار شهدا بهشت زهرا شدند و پس از زیارت تعدادی از شهدای بنام،در قطعه شهدا گمنام باختم زیارت عاشورا،راه امام حسین (علیه السلام) و یارانش را سرلوحه اصلی خود قرار دادند.

اما در پایان، آرمان های رهبر کبیر انقلاب،حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) ،گروه را روانه حرم مطهر آن عارف زاهد نمود و همراه با نماز مغرب و عشا،  حسن ختامی شد بر این اردوی یک روزه.

۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

چند دسته مطالب فرهنگی آموزشی که قسمت فرهنگی گروه برای افزودن به بسته های

لوازم التحریر دانش آموزان نیازمند، زحمت تهیه شون رو کشیدند با موضوعات تلاش،حجاب،

دوستی و... در ادامه مطلب قرار داده شده...  امید است مفید واقع شود.

۲۳ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر