خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

این وبلاگ حلقه ارتباطی است بین جوانان،دانشجویان و طلاب خیّر و نیکوکاران شهرستان ساوه که با تلاش های خالصانه خود سعی در ادامه راه پیشوایان هدایت بشری ،ائمه معصومین،علیهم السلام دارند.
سامانه پیامکی :5 4 4 4 4 4 4 4 300026

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۲ time
  • ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۲۲ معنا

چقدر زود دیر میشود

جمعه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ب.ظ

کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم

مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ میزنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم
بعد میفهمیم که خیلی دیر شده


۹۳/۰۶/۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۵)

عنوان:خدایا گم شدم!!!
کوچه ها ومغازه ها رو بلد شدم.
رنگهای چراغ قرمز را......
حتی جدول ضرب را....
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم.
اما گاهی میان آدمها گم میشوم.
خدایا.....
آدمها را بلد نیستم!!!

سلام. چون ما آدمها رو بلد نیستیم همدیگر رو میرنجونیم.

مهمترین کسان تو دنیا که باید از رنجوندنشون جدا ترسید و گاهی به خاطر کارهای به ظاهر خداپسندانه می رنجونیم و اصلا یادمون میره که اصل و رها کردیم و دنبال فرع رفتیم حالا این وسط یکی پیدا می شه که نمایندگی یکی از معصومین رو هم انحصاری داره ولی پوشالییه و می بینی که به خاطر اون پوشالی این همه رنجش خاطر آفریدی دلت می خواد به خودت پس گردنی بزنی اشکت که در میاد اون عزیزتریته میگه : صد بار اگر توبه شکستی باز آی افسوس یهویی تبدیل به تجربه میشه البته تلخ اما ارزشمند ، در جایی که باید ازش استفاده کرد . 

پاسخ:
کجایند این عمارها؟
پروردگارا

شرمسارم از این همه ریا و دقل بازی

 دلهایی که نور تورا ندیده اند اما زبان و ظاهر آنها تو را فریاد می زند . . .
پاسخ:
امان
در یکی از روستـاهای ایتالیـا، پسر بچه شـروری بود که دیگران را با سخنـان زشتش خیلی ناراحت می کرد.
روزی پدرش جعبه ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرفهایت ناراحت کردی، یکی از این میخها را به دیوار انبار بکوب.
روز اول، پسرک بیست میخ به دیوار کوبید. پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می آزارد ، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد.
یک روز پدرش به او پیشنهاد کرد تا هر بار که توانست از کسی بابت حرفهایش معذرت خواهی کند، یکی از میخها را از دیوار بیرون بیاورد.
روزها گذشت تا اینکه یک روز پسرک پیش پدرش آمد و با شادی گفت: بابا، امروز تمام میخها را از دیوار بیرون آوردم!
پدر دست پسرش را گرفت و با هم به انبار رفتند، پدر نگاهی به دیوار انداخت و گفت: آفرین پسرم! کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته صاف و تمیز نیست. وقتی تو عصبانی می شوی و با حرفهایت دیگران را می رنجانی، آن حرفها هم چنین آثاری بر انسانها می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری، اما هـزاران بـار عذرخواهـی هم نمی تواند زخم ایجاد شده را خوب کند.
راه هایی برای نرنجاندن دیگران
«طرز حرف زدنت از حرفی که می‌زنی، مهم‌تر است.»
«اگر فکر می‌کنی باید نظرت را بگویی، نظرت را بگو حتی اگر دیگران از آن انتقاد کنند.»
«اظهار نظر صادقانه تا وقتی سازنده باشد، خوب است.»
«گاهی برای کمک کردن به دیگران مجبور می‌شوی کمی‌آنها را برنجانی.»
«صراحت از کنایه بهتر است.»

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی