
در آن وقت که شیخ ما (ابو سعید ابوالخیر) به نیشابور
رفت،استاد امام ابوالقاسم قشیری (صوفی بزرگ وشیخ خراسان وصاحب الرساله
القشریه) شیخ ما را ندید و او را منکر بود. هر چه بر زبان شیخ ابوالقاسم می
رفت عینا به شیخ ما باز می گفتند... و شیخ هیچ نمی گفت.
روزی بر زبان
استاد امام (ابوالقاسم) رفت که بیش از این نیست که بو سعید حق تعالی را
دوست میدارد و حق تعالی ما را دوست میدارد.فرق این است که ما در این راه
پیلیم و بو سعید پشه!
این خبر را نزدیک شیخ ما آوردند.شیخ آن کس را
گفت برو پیش استاد امام و بگو که:(( آن پشه هم تویی،ما هیچ نیستیم،و ما خود
در این میان نیستیم.))
آن درویش بیامد و آن سخن را به استاد امام گفت.
استاد از آن ساعت عهد کرد که دیگر بد شیخ ما نگوید.