بسم الله...
همه آمده بودند. جای هیچ کسی خالی نبود، پر بودیم از شهدا!!!
یکی از بچه ها می گفت : (شب جمعه که بیایید این جا ، سر خاک هر کدوم از شهدا یک نفر نشسته که همیشه م ثابته، یعنی انگار هرکس برا خودش یه شهیدی رو انتخاب میکنه.نه اصلاًً حق انتخاب با شهداست، این شهدا هستن که دست میذارن رو آدم).
اون طرف تر یه شیر آب هست. بطری آبو پر کردم و راه افتادم هر کدوم از سنگ قبرا رو که نگاه میکنم هیچ چیزی نیست فقط نوشته شهید گمنام... مثل این که چند تا شونم شناسایی شدن. بی اختیار رفتم طرفش. خودمم نمیفهمم چرا؟ نشستم نوشته شده یا زهرا!!!خیلی دیگه نفسم تنگ شده، حضور حضرت زهرا؟
حال و هوای خاصیه چقدر باصفاست چقدر قشنگ...
یکی داره با سوز زمزمه میکنه.
یکم نزدیکتر، قطعه سرداران بی پلاکه. سر خاک هر کدوم یه پرچم و یه فانوس گذاشته شده.اینا پلاک دارن!همین سنگ قبرشون از صدتا پلاک بیشتره.حالا که خودشون هستن چه نیازی دارن به پلاک؟ این ماییم که بی پلاکان عالمیم، کاشکی یه روز ما هم پیدا بشیم.
" س . ر "