با عجله به سمت میدان انقلاب میرفتیم که به کلاس برسیم،چشمم به برگه ی سفید روی شیشه ی نانوایی افتاد، با اندک خاطره ای که از قهوه مبادا در ذهن داشتم،ایستادم و برگه را خواندم:
پرس و جویی از کارگر نانوایی کردم ،بی اطلاع بود اما اطمینان داد که این پولها حتماً تبدیل به نان شده و به نیازمند میرسد
و اینکه پیشنهاد اینکار از مسئول نانوایی بوده ، وقتی با طلب نان مواجه میشده.
خوبه که این فرهنگ جا بیفته،به شرطی که سؤاستفاده نشه.
ع . ن - م . م