خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

خادمین گمنام حضرت زهرا

این وبلاگ حلقه ارتباطی است بین جوانان،دانشجویان و طلاب خیّر و نیکوکاران شهرستان ساوه که با تلاش های خالصانه خود سعی در ادامه راه پیشوایان هدایت بشری ،ائمه معصومین،علیهم السلام دارند.
سامانه پیامکی :5 4 4 4 4 4 4 4 300026

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۲ time
  • ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۲۲ معنا

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاص» ثبت شده است



یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرً‌ا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِ‌هْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّ‌حِیمٌ ﴿١٢

اى کسانى که ایمان آورده‌اید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‌اى از گمانها گناه است، و جاسوسى مکنید، و بعضى از شما غیبت بعضى نکند؛ آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس‌] از خدا بترسید، که خدا توبه‌پذیر مهربان است. (۱۲)

۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پیرمرد نجار اصفهانی برای ساخت تابوت جهت شهدا به معراج شهدای اهواز آمده بود.
هر روز شهید می آوردند ....
پیرمرد ، دست تنها بود اما سخت کار میکرد و کمتر وقتی برای استراحت داشت .
روزی از روزها همین که داشت از لابلای پیکر مطهر شهدا عبور میکرد،
شهیدی نظرش را جلب کرد ؛
کمی بالای سر شهید نشست
رو به شهید کرد و با همان لهجه ی شیرین اصفهانی گفت :
باریکِلاااا ، باریکِلااااا
و بلند شد و به کارش ادامه داد .
یک نفر که شاهد این قضیه بود ، سراغ پیرمرد رفت و جویا شد.
پیرمرد نجار تمایلی به صحبت کردن نداشت.
همان یک نفر ، سماجت کرد تا ببیند قضیه ی باریکلا گفتنهای پیرمد چه بوده است.
پیرمرد با همان آرامش گفت : پسرم بود .
چه زیبا فرمود که المومن کالجبل الراسخ


۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست:
قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع٫ میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!
قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب ساعت ۹ میخوانم.
ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن ساعت شنی،آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد...


۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

با عجله به سمت میدان انقلاب میرفتیم که به کلاس برسیم،چشمم به برگه ی سفید روی شیشه ی نانوایی افتاد، با اندک خاطره ای که از قهوه مبادا در ذهن داشتم،ایستادم و برگه را خواندم:

 

پرس و جویی از کارگر نانوایی کردم ،بی اطلاع بود اما اطمینان داد که این پولها حتماً تبدیل به نان شده و به نیازمند میرسد

و اینکه پیشنهاد اینکار از مسئول نانوایی بوده ، وقتی با طلب نان مواجه میشده.

خوبه که این فرهنگ جا بیفته،به شرطی که سؤاستفاده نشه.

ع . ن - م . م

۲۶ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر